شاید چند سال پیش یه بحث کاملاً فانتزی و تجملی و روشنفکرنمایانه و به قولی سوسولی و غیر مردونه بود ولی امروز کاملا با سلامت روانی انسان ها پیوند خورده.
روزمون رو با صدای زنگ زده و خسته و انقلابی و قدیمی وانت های لوازم منزل خریداریم خریداریم شروع می کنیم. بعد صدای فرزکاری ساختمونای بغلی شروع میشه. سر راه محل کار اتوموبیل هایی که با سرعت میرونن و بازم مثل همیشه دیرشون شده و دست رو بوق سر هر پیچ برای احتیاط. به محل سوار شدن تاکسی و مترو که میرسیم عربده ها و دعواها و اعتراض ها به چراغ راهنمایی رانندگی شروع میشه. توی مترو دست فروش ها شروع می کنن به رفت و آمد و باز کردن بساط بازارشان در راهروها مترو. عین بازار شام میان و میرن. این میره اون میاد. اون میاد این میره. عین خیابون. هیچ کسی هم دیگه اعتراض نمی کنه. تو محل کار هم مدیران از خود راضی و طلب کار درب اتاق رو باز میذارن و با تلفنی که دائماً بر روی حالت اسپیکر و بلندگو قرار داره سعی می کنن مخاطبانشان رو پیدا کنن و طلبکاری و بی گناهی شون رو اثبات کنن. از مدیریت همین چیزاش رو فقط بلدن ظاهراً. عصرها تمام ملت طلبکار سوار بر ماشین ها خیابان ها را مدیریت در جامعه ما...
ادامه مطلبما را در سایت مدیریت در جامعه ما دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fharfhaye-nagoftehc بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 8:34